تحولات لبنان و فلسطین

این روزها و در لابلای جنایات وحشیانه صهیونیست ها نام یک مرد بزرگ و رویایی که ایران را موشکی کرد بیشتر از همیشه به گوش می رسد: سردار شهید حسن طهرانی مقدم.

فرازهایی خواندنی از زندگی پدر موشکی ایران در کتاب «با دست های خالی»

او  اسطوره خستگی ناپذیر، مصمم، بااراده و عاشق ایران و دلباخته اسلام و تشیع بود که با خلاقیت، ایثار و بلند پروازی اما با دست های خالی میراثی از خود برجای گذاشت که سالها پس از شهادتش دستاوردهای بی مانندش در صنعت موشکی باعث افتخار و اقتدار ایران است.

بیست و دوم آبان ماه سال 1390 زمانی که انفجار در پادگان «بیدگنه ملارد» در حوالی کرج رخ داد، یکی از بزرگ ترین دانشمندان موشکی ایران که رژیم صهیونستی سخت از او در هراس بود، به شهادت رسید؛ این انفجار پرده از فعالیت‌های مردی برداشت که رفتنش، تن پایتخت را لرزاند تا آن زمان کمترکسی «حسن طهرانی مقدم» را می شناخت.

اما حادثه پاییز سال 90  او را در کانون توجهات قرار داد و کتاب هایی درباره زندگی پر رمز و رازش نوشته شد که کتاب «با دست های خالی» یکی از این آثار است.

درکتاب، حسن بچه محله «سرچشمه »،جوانک لاغر اندام و سر به زیر با موهای فرفری معرفی می شود که پدرش پیشه خیاطی داشت و مادرش بیشتر سختی‌ها را در تربیت او و سه برادر و دو خواهر دیگرش متحمل می شد. علی کوچکترین برادر آنها اولین شهید خانواده تهرانی مقدم بود که هرچند در همان ماه های ابتدای جنگ در سوسنگرد به شهادت رسید ولی بیشترین ارتباط را این دو برادر با هم داشتند.

برادران طهرانی مقدم در مسجد زینب کبری (س) در سرچشمه تهران زیر نظر آیت‌الله لواسانی امام جماعت و مدیر مسجد تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فرا گرفتند و در گروه سرود مسجد به فعالیت پرداختند.

شهید حسن طهرانی مقدم مهر 1384 جانشینی فرماندهی نیروی هوایی سپاه را پذیرفت  اما یک سال بعد مسئولیت « سازمان خودکفایی سپاه »را بر عهده گرفت تا پنج سال بعد در همین مسئولیت در 21 آبان 1390 در حالی که مشغول به اتمام رساندن یکی از پروژه های راهبردی خود بود، به جمع یاران شهیدش پیوست.مردی که وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند:« اینجا قبر کسی است که می خواست اسرائیل را نابود کند».

کتاب با دستهای خالی، برش هایی است کوتاه و گزیده  از مجاهدات غرورآفرین «حاج حسن طهرانی مقدم» که به حق، او را «پدر موشکی ایران» لقب داده اند. به اعتقاد نویسنده، آنچه در این کتاب آمده است، حتی نَمی از دریای عزم و اراده آن سردار نیست.

کتاب «با دست‌های خالی» به قلم مهدی بختیاری و در قالب خاطره نگارش یافته است.کتاب در ۳۰ بخش و ۱۲۰ صفحه به روایت خاطراتی از شهید حسن طهرانی‌مقدم می‌پردازد. در بخش‌هایی از کتاب به دلیل ملاحظات امنیتی، راوی خاطره مشخص نیست و با عنوان راوی محفوظ نگارش یافته. اما به‌طور کلی کتاب تصویری روشن و کامل از این شخصیت تاثیرگذار را به مخاطب می دهد به خصوص عکس هایی که از این سردار بزرگ در کتاب آمده به کتاب کمک کرده است. کتاب به لحاظ ادبی و هنری چندان محل توجه نیست اما محتوای خواندنی و جذابی دارد.

از قسمت های خواندنی کتاب، فصل هایی است که خود شهید طهرانی مقدم خاطراتش را از نحوه ساخت موشک در سالهای جنگ روایت می کند.

در یکی از خاطرات کتاب آمده: همیشه می گفت: «کاری که ما می کنیم خیلی حساس است و اهمیت دارد».
اعتقاد داشت این موشک ها در واقع اختراع شیعه است و می گفت: «می خواهم روی این موشک ها بزنم «ساخت شیعه» و به اذن خدا و کمک اهل بیت کاری خواهیم کرد که آیندگان خواهند فهمید چقدر اهمیت دارد».

در صفحه99 کتاب راوی ای که اسمش محفوظ است بیان کرده است:

«فکر می کنم اوایل دهه 80 بود اسراییلی ها گفتند ایران می گوید ما شهاب سه داریم فقط دو لانچر بیشتر ندارند اسراییلی ها گفتند اگر این دو لانچر ایران را پیدا کنیم و بزنیم یعنی ایران هرچه موشک شهاب سه دارد از کار می افتد این خبر به ایشان رسید او بلافاصله رفت سراغ مراکز نظامی کشور و گفت باید فوری پرتاب کننده بسازیم. جالب است به او گفتند ظرفیت تولید ما پایین است اما حاجی گفت: باید فوری پرتاب کننده بسازیم».

می گفت:« نابود کردن اسراییل فقط به دست شیعه است خود اسراییلی هم این را متوجه شده اند و دارند کار می کنند ما هم نباید بیکار بنشینیم».

در بخش پایانی کتاب، زینب طهرانی مقدم دختر شهید خاطره ای را از دیدار خانواده سردار شهید با سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان بیان کرده است.

حالا که هر دو حسن در مبارزه با شقی ترین انسان های روی زمین به شهادت رسیده اند بیان این خاطره خالی از لطف نیست. زینب می گوید: بعد از شهادت پدرم برخی از مسئولان حزب الله برای تسلیت گفتن منزل ما می آمدند ما از مسئول این گروه درخواست دیدار با سید حسن نصرالله را کردیم. مقدمات دیدار فراهم شد و ما نوروز سال1391 لبنان رفتیم تا ایشان را ببینیم.

در لبنان ما را داخل یک ساختمان بردند بعد مدتی خود سید حسن نصرالله تشریف آوردند و ما برای اولین بار جمال زیبای ایشان را رویت کردیم. سید حسن که با زبان فارسی با ما صحبت می کرد از تک تک ما دلجویی کرد و گفت:« من خیلی به حاج حسن ارادت داشتم... اگر ما در جنگ 33  روزه موفق شدیم به کمک موشک های ساخته شده ایشان بود...هر زن شیعه ای که با امنیت در خیابان های لبنان قدم می زند مدیون حاج حسن است...».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.